فرونشاندن خشم ناروا
قوة غضبیه همانند قوة شهویه از نعمتهای بزرگ خداوند حکیم بر انسان است که خاستگاه اوصاف و اعمال پسندیده چندی است. این قوه هر چند ویژه انسان نیست اما وی در این نعمت، مشمول عنایت ویژه الهی بوده است حفظ بقای شخص و نوع وحفظ نظام خانواده و جامعه وابسته به این قوه است. زیر انسان تا در عالم ماده و طبیعت قرار دارد، به خاطر تضاد و تصادم موجود در این عالم، همواره در معرض فساد و نابودی است. نظام خانوادگی و اجتماعی و مدینه فاضله انسانی نیز منافیات و دشمنانی دارد که اگر دفع نشوند به هم خواهد ریخت. «از این جهت عنایت ازلیة الهیه و رحمت کامله رحمانیه اقتضاء نمود که در حیوان مطلقاً و در انسان بالخصوص، این قوة شریفه غضبیه را قرار دهد که حیوان و انسان – بما هو حیوان [= انسان از بعد حیوانی خود] – دفع موذیات خارجی و داخلی فردی خود کند، و انسان بالخصوص، دفع و رفع مفسدات و مخلّات نظام عالیه و نظام جامعه و مدینه فاضله نماید». این است که حضرت امام در ادامه در بیان حکمت این نعمت شریف مینویسد:
«دفاع و ذبّ [=دفع] از هتک از عائله و سد ثغور و حدود مملکت، حفظ نظام ملت و بقای قومیت و نگهبانی از تهاجم اشرار به مدینه فاضله، و جهاد با اعداء انسانیت و دیانت صورت پیدا نکند، مگر در سایه این قوة خداداد و این تحفة آسمانی که به دست حق تعالی، جلّ و علا، در خمیر انسان مخمّر شده و به ودیعت نهاده شده.
اجرای حدود و تعزیزات و سیاسات الهیه که حفظ نظام عالم کند، در پرتو این قدرت و قوه الهیه است، بلکه جهاد با نفس و ذبّ از جنود ابلیس و جهل، در تحت حمایت این قوة شریفه انجام گیرد.»
از همین رو است که نقصان این قوه در فرد، مایه بسیاری از اوصاف و افعال ناپسند است:« در هرکس که این قوه شریفه که تجلی انتقام و غضب الهی است، به طور تفریط ناقص باشد، لازمة آن بسیاری از ملکات خبیثه و اخلاق ذمیمه است، از قبیل خوف و جبن و ضعف و تنبلی و خودپروری و کم صبری و قلّت ثبات و راحتطلبی و خمودی و انظلام – که مثل ظلم یا بدتر از آن است – و رضایت به فواحش و رذایل و تن دادن به فضایح و بیغیرتی برخود و عائله و ملت خود.»
حال باید دانست که همان گونه که بهره نبردن از این نعمت بزرگ الهی در جای خود، کفران نعمت است و از دست دادن بخش عمدهای از خصایل انسانی و خروج از دایره آدمیت، بهره بیجا از آن نیز سخت نکوهیده است و مایه فساد فرد و جامعه، چرا که هم کفران نعمت است و هم مایه هتک حرمت. زیرا قوه غضبیه که از جنود الهی و سربازان رحمانی در برابر جنود ابلیس و سربازان جهل و نادانی است، اگر معطل بماند بسان بکار نگرفتن سرباز در میدان جهاد است اما به کارگیری ناروای آن، در واقع قرار دادن این سرباز کارگشای الهی دراختیار دشمن شیطانی و صفوف جهل است. چنانکه سالک واصل و پیر معرفت ما حضرت امام خمینی پس از پرهیز دادن از کفران این نعمت با بهکار نگرفتن درست آن، مینویسد:
«و از این بدتر و بالاتر و قبیحتر، آن است که این قوه الهیه را برخلاف مقصد الهی خرج کند، و به ضد نظام عایله ومدینة فاضله انسانیه بکار برد که آن علاوه بر کفران نعمت، هاتک حرمت نیز میشود. و البته در این موقع، قوه غضبیه – که بایست از جنود الهیه و بر ضد جنود جهل و شیطان باشد – از جنود بزرگ شیطانیه و مخالف و مضاد جنود عقل و حق تعالی گردد، و مملکت غضب کم کم در تحت سیطره شیطان و جهل دراید. و پس از آنکه باید این قوه، کلب معلّم [=سگ آموزش دیده] عقل و حق باشد، کلب معلم شیطان – یعنی کلب سرخود – شود، و دوست و دشمن را نشناسد و در همه درد و نظام عالم و عایله بشری را متزلزل و منهدم کند. چه بسا که با قوة غضبیه یک نفر از این نوع، تمام عایله بشر و سرتاسر عالم منقلب و بیچاره شود.»
حال چه باید کرد و جهنم خشم نابجا را چگونه باید خاموش ساخت؟ حضرت امام که به تناسب این موضوع خاطرنشان می کند حال که این صفحات را می نویسد «موقع جوشش جنگ عمومی بین متفقین و آلمان است که آتش آن در تمام سکنه عالم شعلهور شده و این شعلة سوزنده و جهنم فروزنده نیست جز نائره غضب یک جانور «آدمخوار» و اکنون رو به زوال واضمحلال است» توجه میدهد که مشکل اصلی در معالجة خشم نابجا آن است که علاج آن در حال فوران آتش این قوه کاری بس دشوار است. از این رو باید در آن حال تحولی ناگهانی رخ دهد:
«بدان که علاج اساسی نفس باید در حال خاموشی اشتعال قوه غضبیه باشد؛ زیرا که در حال اشتعال این آتش هولناک سوزانده و فوران این نائره کشنده، خیلی مشکل است جلوگیری از آن. در این هنگام اطباء نفوس نیز از علاج آن عاجزند؛ زیرا که هرچه به معالجه در این وقت کوشند و به موعظت و نصیحت خیزند، اشتعال این جمرة شیطانیه بیشتر شود. از این جهت، در این حال باید برای او تغییر حال ناگهانی پیش آورند، و او را از این حال منصرف کنند، و صاحب جوشش غضب، در این هنگام باید برای خود حال انصراف تهیه کند و وخامت عاقبت امر را متوجه شود اگر برای او شعوری و تمیزی باقی مانده و باید با تغییر حال نگذارد جوشش قلب زیادت شود و زبانه این آتش مهلک افزون گردد.»
اما چنانکه حضرت امام تأکید دارد علاج واقعی را باید پیش از وقوع کرد و ریشههای آن را خشکاند. ریشههای آن چیست؟
«یکی از آنها که شاید مهمتر از همه باشد و آن را امالامراض باید نامید، حب دنیا است که از آن تولید اکثر یا جمیع امراض نفسانیه شود، چنانچه در روایات شریفه نیز آن را «رأس هر خطینه» معرفی نمودهاند. و چون حبّ مال و جاه و حبّ بسط قدرت و نفوذ اراده و حب مطعم و متکح و مَلبس و امثال آن از شعب حب دنیا و حب نفس است، از این جهت، جمیع اسباب مهیجه غضب را باید به آن برگرداند، و انسان چون علاقهمندی به این امور پیدا کرد و طوق محبت اینها را بر گردن افکند، اگر فی الجمله مزاحمتی برای او راجع به هر یک از اینها پیدا شود، برای دفع مزاحم، خون قلبش به غلیان اید و قوه غضبش تهییج شود همچون سگهایی که بر مرداری حمله کنند و چون تنور معده را خالی دیدند، بر یکدیگر سبقت کنند و دیگران را از آن دفع کنند و معرکه به پا کنند ... .
بالجمله، علاج قطعی اکثر مفاسد به علاج حب دنیا و حب نفس است؛ زیرا که با علاج آن، نفس دارای سکونت و طمأنینه شود، و قلب آرامش پیدا کند، و دارای قوه و ملکه اطمینان شود، و به امور دنیا سهلانگاری کند و به هیچ مأکل و مشرب اهمیت ندهد و اگر کسی با او در امری از امور دنیا مزاحمت کند، او با خونسردی تلقی کند و به سهلانگاری برگزار نماید و چون محبوب او طعمة اهل دنیا نیست، دنبال آن به جوش و خروش برنخیزد.»
ریشهکنی ما در همه بیماریهای روحی و اخلاقی که وابستگی به دنیاست هرچند شدنی است اما پیداست یکباره نمیتوان به آن دست یافت؛ صبر و مجاهدت و استقامت میخواهد. آنچه در گام نخست باید به آن دست یافت شناخت منشأ فساد و مانع راه است که حبّ دنیا و حبّ نفس باشد:
«قطع ریشه محبت دنیا گرچه امر مشکلی است، خصوصاً در اول امر و ابتداء سلوک، ولی هر امر مشکلی با اقدام و تصمیم عزم،آسان شود. قوه اراده و عزم به هر امر صعب مشکلی، حکومت دارد، وهر راه طولانی سنگلاخی را نزدیک و سهل کند.
انسان سالک نباید متوقع باشدکه در ابتداء امر، قلع این ماده فساد و رفع این مرض مهلک را یک دفعه میتواند بکند؛ ولی بتدریج و صرف وقت و فکر و ریاضات و مجاهدات و بریدن شاخههای آن و قطع بعض ریشهها میتواند کم کم موفق به مقصود شود؛ ولی باید اول، این امر را بداند که خار طریق انسان در هر مقصد و مقصود دینی، حب دنیا و نفس است. اگر از اهل معارف و جذبه و جذوه است، حب دنیا و نفس بزرگترین حجابهای رخسار محبوب است: مادر بتها بت نفس شماست.»
ریشهکنی حب دنیا و مبارزه با بت نفس شرط راه سلوک است و آدمی به هر اندازه در این جهاد توفیق یابد در وصول به حقایق معرفتی و عملی و طی منازل قرب به حق کامیاب خواهد شد. تعدیل قوه غضبیه و نگهداری آن در صفوف جنود الهی یکی از آن دستاوردهاست؛ چه انسان سالک در پی معرفت الله باشد و چه در مقام تهذیب درون و چه در پی عمرانی خانه آخرت و بهشت اعمال.
«منبع: شرح جنود عقل و جهل، ص 241 – 254.»